سبز سرخ

یادبود سردار شهید برزو درویشی شاهکلائی و شهدای استان مازندران

سبز سرخ

یادبود سردار شهید برزو درویشی شاهکلائی و شهدای استان مازندران

یادبود سردار شهید برزو درویشی شاهکلائی و شهدای استان مازندران
امروز اگر سرخ بیفتیم به خاک 
فردا به زمانه سبزتر می‌روییم
کانال با شهدا در بله:
ble.ir/join/YWNmNTczMz
دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

۴ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

حدودای دو ماه پیش، آخرین باری که پنج‌شنبه رفتم بهشت‌زهرا، چشمم به جمال هیچ مادر شهید دهه‌ی شصتی‌ای روشن نشد که نشد! از سه‌ی بعد از ظهر تا دم غروب، همین‌جور لابه‌لای قطعه‌ها می‌گشتم و به هر پیرزنی که می‌رسیدم، ازش می‌پرسیدم: «پسرتونه حاج‌خانوم؟» و دریغ که هم‌چین جوابی بشنوم: «آره مادر! جگرگوشمه!» حتی وقتی سه ردیف پایین‌تر از مزار بابااکبر، پیرزنی را دیدم که داشت از شیشه‌ی عکس شهید، غبار می‌گرفت! این یکی را با خودم شرط بستم که حتما مادر شهید است و از تبار دهه‌ی شصت اما افسوس که اصلا به سؤال نرسید: «باید هم بخندی خب! تنها گذاشتی زنت را با سه تا بچه‌ی شیر به شیر! چطور دلت آمد مرتضی؟ روزگار پیرم کرد و تو اما هنوز جوانی و هنوز داری می‌خندی و هنوز دل می‌بری از آدم! دو تا دختر برایم گذاشتی و هیچ نفهمیدی شب‌هایی که برای‌شان خواستگار می‌آمد، چی در دل زنت می‌گذشت! پسرت هم که ول کرد و رفت خارج! اما قبل قرنطینه که یک هفته آمد پیشم، توی فرودگاه، همین که بعد از دو سال، چشمم به علی افتاد، یک آن تو را دیدم! توی بیست و پنج ساله را نه‌ها! توی چهل و چهار ساله را! توی توی این عکس را نمی‌گویم! توی با چند موی سفید!» می‌گفت و گریه می‌کرد! گریه می‌کرد و می‌گفت! دور از ادب بود خلوتش را به‌هم بزنم! پیچاندمش و کمی آن‌ورتر، چشمم افتاد به پیرزنی دیگر که روی ویلچر نشسته بود و دستش خرمای خیرات بود: «قبول باشه مادر! غلط نکرده باشم، شما باید مادر شهید باشی؟» درآمد: «مادر شهید، خواهر بزرگم بود که عمرش را داد به شما! دیگر باید با ذره‌بین دنبال مادر شهید بگردی!» از سلسله‌ی «سنگ مفت، گنجشک مفت» این آخرین سنگم بود! پنج‌شنبه بروی بهشت‌زهرا و هیچ مادر شهیدی نبینی! نمی‌دانم با کی بود؛ خدا، گنجشک‌های قطعه‌ی بیست و شش، مادربزرگم یا خودم اما خوب می‌دانم با یکی قهر کرده بودم؛ شاید با پنج‌شنبه‌های بهشت‌زهرا! سر همین، امروز دوشنبه، هوای پاک تهران را بهانه کردم و زدم به جاده‌ی بهشت! هیچ هم توقع نداشتم تور صیادانه‌ام، مادر شهید هفتاد- هشتاد ساله‌ای را شکار کند! شکار کرد البته! داشتم از مزار پدر می‌رفتم سمت مزار عزیز که چشمم افتاد به تابوتی و جماعتی و شیخ معممی که داشت می‌گفت: «بعد هفده سال، پیکر پسرش برگشت! خدا رحمت کند این مادر شهید را!» ببینم! شما از دهه‌ی شصت، مادر شهیدی می‌شناسید که هنوز زنده باشد؟ دیشب در عالم خواب، سپیدموی قدکمانی را می‌دیدم که عصایش مثل نور ماه می‌درخشید: «من آخرین مادر شهید جبهه و جنگم! حالاحالاها زنده می‌مانم تا ظهور! این را پسرم گفته!»

 

حسین قدیانی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۹ ، ۰۹:۱۸
حمید درویشی شاهکلائی
چهارشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۹، ۰۲:۴۶ ب.ظ

جهادگر شهید محمدحسن شعبانی، نکا، شلمچه

#شهید_امروز

نوجوان شهید محمدحسن شعبانی نکا شلمچه
24 دی 1365 مازندرانی‌های زیادی در #شلمچه و نیز #سومار به شهادت رسیدند. روحشان شاد. محمدحسن شعبانی که سال بعد در شلمچه شهید شد، متولد 1352 روستای بایع کلا در #نکا بود. با این سن کم، راننده شجاع #بلدوزر بود در خط مقدم درگیری. داوطلب بود و از سمت #جهاد_سازندگی خودش را به قافله شهدا رساند. او هم به والدینش وصیت کرد:
«پدر و مادر مهربانم! اگر خداوند سعادت را نصیب حقیر کرد و شهید شدم، تقاضا دارم برایم #گریه_نکنید و بعد از اینکه جسدم به دستتان رسید پیکرم را بردارید و #نماز_شکر بخوانید زیرا من این راه را آگاهانه انتخاب کردم و نهایت آرزویم شهادت بود.»

شادی روح همه شهدا بالاخص #شهدای_نوجوان صلوات

با یاد #شهدا تازه بمانید:
ble.ir/join/YWNmNTczMz

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۹ ، ۱۴:۴۶
حمید درویشی شاهکلائی
شنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۹، ۰۸:۵۰ ب.ظ

یادبود سردار شهید حاج قاسم سلیمانی

حاج قاسم و دفاع مقدس

وقتی صدامیان حمله کردند، حاج قاسم مربی پادگان آموزشی قدس کرمان بود. دو ماه بعد توانست خودش را به جنگ برساند. شد فرمانده دسته در مالکیه سوسنگرد. در قالب یک مأموریت 15 روزه به جبهه آمده بود اما تا آخرش ماند!

قبلاً یک بار در جریان آموزش نیروها مجروح شده بود، این بار در عملیات کرخه کور و بعد هم... اما اراده‌اش روزافزون بود همچون نبوغ نظامی و توان مدیریتی‌اش.

سال بعد دیگر حاج قاسم یک جوان 25 ساله معمولی نبود. محسن رضایی که توانایی‌های او را باور کرده بود، حکم فرماندهی تیپ 41 ثارالله را به او داد.

امکانات تیپ کم بود، اما موفقیت رزمندگان در عملیات فتح مبین، زیاد. همت بچه‌ها از ایمانشان ریشه می‌گرفت.

مهر 1361 تیپ به لشکر ارتقا یافت؛ لشکری که حماسه‌هایش در والفجر 8 و کربلای 4 و 5 به یادماندنی است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۹ ، ۲۰:۵۰
حمید درویشی شاهکلائی

#شهید_امروز

سردار شهید حاج جعفر شیرسوار
سه دی یادآور آغاز عملیات کربلای چهار است اما برای ما مازندرانی‌ها یادآور #بمباران_هفت‌تپه است؛ نسبت هفت تپه به مازندران همان نسبت دوکوهه به تهران است با این تفاوت که فرمانده دلاوری چون #جعفر_شیرسوار در این بمباران به شهادت رسید. می‌گفت:
«اگر می‌خواهی اسیر هیچ گرفتاری‌ای نشوی، مطالعه کن و قرآن بخوان. کاری به دیگران نداشته باش. اتکاء تو فقط به #خدا باشد. اگر می‌خواهی خودت را ازنظر علمی غنی کنی، #مطالعه داشته باش که هیچ موقع ضرر نمی‌کنی.»
شادی روح همه شهدا به ویژه این فرمانده دلاور، صلوات
#قائمشهر #هفت_تپه

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۹ ، ۱۰:۴۲
حمید درویشی شاهکلائی